.
زندگی هر انسان از کوچه پسکوچههای متعددی تشکیل شده است که هریک روایت خاص خود را دارد؛ یکی از بین درختان سرسـبز و بهاری عبور کرده و دیگـر کوچـه را سرمای پاییزی در بر گرفته اسـت. گاه رهـگذری ما را در این کوچـه همراهی میکند و گاه به تنهـایی از آن عبور میکـنیم که این تنهایی خود سـه قسم اسـت، میتوان همچـون کـودکی شاد و خـندان به دنبال پروانهها تا پایان کوچـه دوید، آرام و شاد به صـدای حرکـت باد از بین برگ درختان گـوش فرا داد و یا سرد و ساکت همـراه با ترس و اضطـراب از کوچـهها عبور کرد. گـاه و بیگاه هـم ممکن است یکی از این پسکوچهها به کوچه زندگی فرد دیگری گره خورده باشد که این هم روایت خاص خود را دارد.
وبلاگنویسی فضایی را فراهـم کـرده اسـت تا شهر خود را ترسـیم کنم. شهری پر از کـوچه پسکوچـههای متعدد و خوش آب و رنگ و بعضا کمرنگ و سرد. شهری مرکب از کوچههای قدیمی و نوین، از نوجوانی تا جوانی، که هر یک شیرینی خاص خود را دارد. نوشتن را دوست دارم و همرنگ آب فرصتی است تا نوشتن را تمرین و تقویت کنم. تا پیش از این به مدت 6سال و دوماه همرنگ آب را در بستر بلاگفا دنبال میکردم و با آغاز فصلی جدید در زندگی آن، به اینجا منتقل شد.
این فضا تلنگری است تا پیش از آنکه دیگران قضاوتم کنند خود را به قضاوت بگذارم. انتظار هیچ بازخوردی از مخاطب نیست و اگر امکان ثبت نظر قرار داده شده است تنها برای حس بودن در یک اجتماع با افکار و عقاید مختلف است. شما نیز انتظار پاسخ به هر نظر و عقیدهای را در این مکان نداشته باشید. باشد که رستگار شوم...