همرنگ آب

جماعت را کنار بگذار و به رنگ آب زندگی کن؛ زلال، پویا و بی آلایش

همرنگ آب

جماعت را کنار بگذار و به رنگ آب زندگی کن؛ زلال، پویا و بی آلایش

۳ مطلب با موضوع «من و مدرسه» ثبت شده است

ریسک

.

وقتی قدم بلندی بر می‌داری؛ مهم بلندای قدم اول نیست، اشتباه نکن! این قدم دوم است که سنگینی احتمال ضرر و زیان را به جان خریده است. که البته این بدان معنا نیست که در زندگی قدم بلند برنداری. تا می‌توانی از فرصت‌ها استفاده کن و قدم‌های بلند بردار. تکرار این قدم‌های بلند قدم دوم تو را مستحکم‌تر می‌کند تا جایی که می‌توانی قدمی بلندتر از قبل برداری.

تا می‌توانی روحیه خطرپذیری-ات را بالا ببر، بالا و بالاتر. نهایتش چه می‌شود؟ به احتمال از دو حالت خارج نیست؛ یا موفق می‌شوی و یا به تجربیاتت اضافه می‌شود، البته به یقین حالت سومی هم وجود دارد و آن اینکه در خنثی‌ترین حالت ممکن به سر می‌بری؛ نه ضرر، نه سود! البته حواست باشد، اگر قرار باشد دلهره و اضطراب قدم اول، قدم دوم تو را سست کند پس چه بهتر که سنجیده قدم برداری حتی اگر نتیجه‌اش خیلی شیرین هم نباشد. در خوشبینانه‌ترین حالت، حسرت روزهای رفته را نخواهی خورد.

تا جوان هستی قدم‌های بلند خطرپذیر سنجیده بردار! به میانسالی که رسیدی تازه حسرت روزهای رفته، دلت را سنگین می‌کند و دل که سنگین شد، از حرکت سریع و پرانرژی باز می‌مانی...

.

.

پ.ن: جون به جونم کنند عاشق risk کردنم. همین الان تصمیم گرفتم طلسم یک قدم بلند را بشکنم که از سه حالت گفته شده خارج نیست. بسم اله...

پ.ن2: قدم بردار، قدم برندار، قدم بردار، قدم برندار، قدم بردار، قدم برندار... یک قدم دیگه هم دلم میخواد بردارم اما عواقب آشنایی داره که «قدم برندار» رو مشدٌد میکنه.

پ.ن3: با همه این تفاسیر، دوست دارم زندگی رو چون خدایی دارم که باهیچٌی عوضش نمیکنم. میخواد التقاط باشه یا نباشه.

.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۲۷
Hamrange .Ab

صعود

.

اینکه دیگران تو را در امری توانا بدانند و تو خود بدانی که پشیزی توانایی هم نداری بسیار ترسناک است اما؛

جای بسی امیدواری است که این امر فضایی را فراهم می‌کند تا از ترس آبرو هم که شده توانایی خود را افزایش دهی.

.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۱۴
Hamrange .Ab

زندگی

.

اتفاق در چند هزارم ثانیه گریبان آدم را می‌چسبد و در زیر چند هزارهزارم ثانیه فرصت داری تا واکنش مناسب را نشان دهی. جالب اینجاست که خیلی موارد دخیل هستند تا تو در همین چند هزارهزارم ثانیه یا جان سالم به در ببری، یا نیمه سالم و یا اصلا جان به در نبری. اینجا دیگر انتخاب با تو نیست! چه خوش گفته‌اند که قدر لحظه به لحظه‌ات را بدان، شاید دیگر فرصتی برای دلجویی، محبت کردن، دستگیری و یا یادگیری نباشد و من تا به این لحظه هیچ‌گاه فهوای این جمله را از نزدیک لمس نکرده بودم...

یک فندک، یک جرقه، فتیله چراغ الکلی، حجمی از آتش، صدای مهیب، پرتاب فتیله به چند متر دورتر و پاشش یک مشت الکل بر سر و صورت؛ تنها یک حرارت، یک جرقه کافی است تا کل صورت شعله‌ور شود؛ یک امداد غیبی باعث شد تا فاصله فندک از صورت به حد مطلوب برسد. همه چیز در چند هزارم ثانیه اتفاق افتاد و درست چند هزارزهزارم ثانیه برای واکنش فرصت بود!! تا کنون سنگینی ترس غالب بر من به اندازه کنونی نرسیده بود. زین پس شاید مهربانتر از قبل شوم،...

.

.

پ.ن: شوک وارده از این اتفاق به حدی مرا در بر گرفته است که تازه بعد از 4روز جرات به نگارش در آوردنش را پیدا کردم!

پ.ن2: با چینش حوادث اخیر در کنار هم تنها می‌توان نتیجه گرفت که قطعا یک کار نیمه تمام در این دنیا دارم و پایم گیر است...

.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۲۲:۵۲
Hamrange .Ab