همرنگ آب

جماعت را کنار بگذار و به رنگ آب زندگی کن؛ زلال، پویا و بی آلایش

همرنگ آب

جماعت را کنار بگذار و به رنگ آب زندگی کن؛ زلال، پویا و بی آلایش

آرامش

.

هرچند بعد از تقدیر الهی، این «خود افراد» هستند که با افکارشون مسیر زندگیشون رو می سازند؛ اما باور دارم نقش «دیگران» هم بی تاثیر نیست یا شاید باید گفت کم تاثیر گذار نیست. یک حرف، یک نگاه، یک اشاره ناچیز چنان مسیر زندگی آدم را 180درجه می چرخاند که گویی دوندگی هایی که تا آن لحظه داشتی همه از سر هیچ بوده؛

و من در این برهه،

تشنه یک حرف، یک نگاه یا یک اشاره ناچیزم...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۳۸
Hamrange .Ab

I am not an angel

یکی از بزرگترین آرزوهام این بوده و هست که؛ ی روزی که نه دوره و نه نزدیک

یکی از بزرگترین آرزوهای پدر و مادرم رو برآورده کنم،

درست عکس چیزی که الان بر زندگیم حاکمه...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۵
Hamrange .Ab

تامل

گاه می رویم تا برسیم؛ کجایش را نمی ‌دانیم. فقط می‌ رویم تا برسیم ...بی خبر از آنکه همیشه رفتن راه رسیدن نیست. گاه برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست؛ باید دید، شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت کند؛ باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده ...گاه رسیده ای و نمی‌ دانی و گاه در ابتدای راهی و گمان می کنی رسیده ای؛ مهم رسیدن نیست، مهم آغاز است که گاهی هیچ روی نمی دهد و گاهی می شود بدون آنکه خواسته باشی!

پدرم می گفت تصمیم نگیر و اگر گرفتی آغاز را به تأخیر انداختن، نرسیدن است؛ اما گاهی آغاز نکردنِ یک مسیر بهترین راه رسیدن است. گاه حتی لازم است بعد از نمازت بنشینی و فکر کنی، ببینی که ورای باورهایت چیست؟ ترس یا اشتیاق یا حقیقت؟ گاهی هم درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی و غذا بدهی؛ ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

یا پای کامپیوترت نباشی، گوگل و یاهو و فلان را بی‌خیال شوی؛ با خانواده ات دور هم بنشینید، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین صفحه نمایش و فضای مجازی نیست ...شاید هم بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟

لازم است گاهی عیسی باشی؛ گاهی ایوب باشی؛ و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آیی و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و با خود بگویی: «سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم ...آیا ارزشش را داشت؟»

سپس کم کم یاد می ‌گیری، که حتی نور خورشید هم سوزاننده است اگر زیاد آفتاب بگیری؛ می آموزی که باید در باغ خود گل پرورش دهی، نه آنکه منتظر کسی باشی تا برایت گلی بیاورد. یاد می ‌گیری که می‌ توانی تحمل کنی که در خداحافظی محکم باشی و یاد می گیری که بیش از آنکه تصور می کردی خودت و عمرت ارزش دارد

.

سال‌ها، ماه‌ها، هفته‌ها، روزها، ساعت‌ها، دقیقه‌ها و ثانیه‌ها گذشت تا آن شوم که اکنون هستم،

آیا ارزشش را داشت؟ اصلا ارزش ادامه دادن دارد؟!؟

.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۱۴
Hamrange .Ab

تو می توانی

بزرگترین لذت در زندگی،

انجام دادن کاری است که دیگران می‌گویند:

«تو نمی‌توانی آن را انجام دهی»!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۰۰
Hamrange .Ab

هرکاری کنم از سرگرمی‌های مسخره محیط‌های زنانه بیزارم.

شاید باید مشکل را در خودم جستجو کنم چون برخی چنان لذت می‌برند که اصلا یک وعضی!!

.

.

.

بی‌ربط نوشت: این روزا هم سخت گیر دادم به آهنگ «رابطه» از شادمهر. مطمئنم آنقدر گوش میدم تا حالم ازش بهم بخوره. فعلا که رکورد 2هفته رو داره میشکونه!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۵
Hamrange .Ab

تولد 92

.

هر روز آغازی دوباره است، یا لااقل باید چنین باشد، که اگر نباشد سایش از پس سایش انسان را نابود می‌کند. از این میان، روز تولد را می‌توان نقطه عطف بزرگی در جبران گذشته و استفاده از فرصت‌های پیش رو دانست؛ آن زمان است که به معنای واقعی، زندگی کرده‌ای.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۱
Hamrange .Ab

کنکور

ای کاش سازمان سنجش برای اون دسته از آدمایی که هزینه ثبت نام رو پرداخت می‌کنند ولی شرکت نمی‌کنند هم در فرم ثبت نامی سال های آینده شرایطی رو در نظر می‌گرفت!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۲۶
Hamrange .Ab

کپک

.

با نیت کار کن. مثلا در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می‌شویی. سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می‌کنی. سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن. خانه را که جارو می‌زنی و لباس‌ها را که می‌شویی، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) از زندگی و وجودت انجام بده. چند وقت که با نیت کار کردی، آن وقت ببین که نور همه فضای زندگی‏ات را پر می‏کند و راه سیرت باز می‏شود. «حاج اسماعیل دولابی»

هر فردی تا یک برهه زمانی، پیش از آنکه بخواهد دوره‌های آکادمیک خاصی را بگذراند، مسئول نقشه‌کشی، معماری، بنایی، فضاسازی، طراحی داخلی و خارجی ساختمان زندگی خودش است و اوست که با حق انتخابی که دارد طرح و رنگ زندگی‌اش را از جز گرفته تا کل رقم می‌زند. باید به خوبی مباحث مدیریت زمان و مکان را بشناسد، اینکه اسکلت فلزی استفاده کند یا چوبی، فونداسیون حجیم باشد یا کم وزن، سقف سازه‌اش شیب‌دار باشد یا ساده، چگونگی تعداد پنجره‌ها و شکل آنها، دکوراسیون فضای داخلی، نمای فضای خارجی و غیره؛ همه و همه را خودش با دست خودش قرار می‌دهد و باید حواسش به خشت اول و کجی دیوار در ثریا هم باشد. بخش هیجان انگیز و قابل تاملش اینجاست که می‌توان برای هر دوره زندگی یک سازه مخصوص داشت و یا آنکه همه را تفکیک شده بر روی هم سوار کرد و در نهایت یک برج بلند تحویل گرفت.

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۵۴
Hamrange .Ab

6آدم بزرگ سال در یک فضای یک متر در یک متر به زور عجله و کمبود وقت ایستاده ایم؛ صورت در صورت هم؛ چشم در چشم. همزمان با شنیدن صدای ظریفی مثل صدای شکم یک انسان گرسنه همهمه حاکم در این فضای یک متری، در یک صدم ثانیه به سکوت تبدیل می‌شود. در این فضای تنگی که با هزار پوزش و زور دکمه طبقه مورد نظر را زدم اصرار دارد که تلفن همراهش را از جیبش در آورم. با هزار بدبختی گوشی را که به دستم رساندم چنان قربان صدقه گوشی رفت که به یک آن به یاد فیلم‌های تخیلی دوران جدید افتادم و تصور کردم با موجود زنده‌ای صحبت می‌کند. «الهی قربونش برم بچه‌ام گشنه‌اش شده. 50سالشه‌ها ولی مثل جوونای 12ساله غذا می‌خوره»!!!!!

پیشرفت فناوری بجای اینکه باعث پیشرفت انسان‌ها شود بیشتر باعث پسرفت عقلشون شده! واقعا راست گفتند که فناوری مثل یک شمشیر دولبه است و هر روز یک وجه و یک بعد از شخصیت و زندگی انسان را هدف قرار می‌دهد.

.

پ.ن: pou نام یک بازی بر روی سیستم عامل اندروید است که از کودکی تا بزرگسالی ما پدر یا مادر آن هستیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۱۳
Hamrange .Ab

زندگی

ما، به عنوان آدمیزاد، چیزی نیستیم مگر آنچه می‌دانیم؛ و آنچه می‌دانیم چیزی نیست مگر آنچه به ذهن سپرده‌ایم. هستی ما بدون محفوظات‌مان، بدون حافظه‌مان، معنی‌ای ندارد. هویت، شناخت، دانش، مهارت و خاطرات ما، همه و همه، بخشی از محفوظات ما است.

بعضی روزها، دوران‌ها و یا سنت‌ها آنقدر شیرین و دلچسب‌اند که آدم از ترس از دست دادنشان، دلش نمی‌خواهد برای یک لحظه هم چشمانش را ببندد چه رسد به آنکه بخوابد. برخی اوقات استرس هم چاشنی پر حرارت این روزها، دوران و یا سنت‌ها است. در این لحظه دلم می‌خواهد همچون«مجید دلبندم»؛ شخصیت کارتونی دوران نوجوانی‌ام؛ دستانی به بلندای چند متر داشته باشم تا بتوانم تمام این خوشی‌ها و شیرینی‌ها را چنان در آغوش بگیرم که پیوند کوالانسی بین‌مان برقرار شود تا آخر عمر.

.

پ.ن: امروز یکی از بهترین روزهایی بود که برای هر خواهری پیش می‌آید.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۴
Hamrange .Ab